ای حجره ات غریب ترین جای این جهان
در قتلگاهت…. آه… کسی نیست روضه خوان
جز مادری جوان که ز جان آه می کشد
هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان
بغداد شد مدینه و مردی که باز هم
در خانه اش ز کینه همخانه داد جان
جعده است ام فضل و تو هم مجتبی ولی
آن پست تر از این و تو مظلوم تر از آن
انقدر بی کسی که به دستور همسرت
مشتی کنیز مست که رقاص و شادمان…
با سوز ناله های تو بر طبل می زنند
تا نشنوند داد دلت را در آن میان
انقدر بی کسی که تنت را کشان کشان
دادند روی بام به دستان آسمان
اما برای اینکه نسوزد تنت ببین
از مشهد آمدند تمام کبوتران
آه از تنی که زیر شررهای آفتاب
پوشیده بود پیکرش از نیزه و سنان
محمدعلی بیابانی