غلام حسن (ع)
او را خدا ز خاک پیمبر درست کرد
بار دگر علی مکرر درست کرد
عطر تنش زیاس معطر درست کرد
شمس الشموس و نور منور درست کرد
هم وزن مرتضای خودش مجتبی شود
وقتی برای پیکر او روح آفرید
تصویر استواری یک کوه آفرید
دریایی از صبوری نستوه آفرید
یک باب تا همیشه ی مفتوح آفرید
میخواست چارمین در روبه خدا شود
کشتی نوح آمده دریا بیاورید
یوسف خبر کنید و زلیخا بیاورید
جمع ملک برای تماشا بیاورید
ای ابتران اگر پسری را بیاورید
عمرا گرفته ناخن شمس الضحی شود
سر سبزی بهاری فصل علیست او
چون سیم ارتباطی و و صل علیست او
خورشید پرفروغ زنسل علیست او
فتوکپی برابر اصل علیست او
آنقدر مثل او که گهی جابجا شود
تیغ علی به دست و لباس نبی تنش
نهج البلاغه ایست رجز های متقنش
از رعد و برق تیغ که پی برد دشمنش
هر جا به جنگش آید همانجاست مدفنش
اینجا بایستد سرش از تن جدا شود
آیینه ای که جلوه ی حق در هبوط توست
عافیت تمام بشر در قنوت توست
مثل پدر که نان و نمک سیر قوت توست
یک کربلا حماسه ی صلح و سکوت توست
اوصاف تو چگونه در این شعر جا شود
چشمان می گسار تو ما را خمار کرد
مست از شراب ناب تو نامت هوار کرد
وقتی خدا به دور محبین(دوستداران) حصار کرد
شیطان بساط جمع نمود و فرار کرد
هر جا کریم هست شکارش کجا شود
وقتی کریم هست چرا فکر نان کنم
دستم دراز رو به سوی این و آن کنم
شرح کرامت تو چگونه عیان کنم
آنچه عیان که هست چه حاجت بیان کنم
لطفت بدیهی است و سخن نا به جا شود
لعل لب تو و من مست از شراب ناب
بد مستم از شراب تو و حال من خراب
چون قطره ای جدایم و بی تاب وصل آب
چون شبنم سپرده سر رو به آفتاب
اکسیر عشق بر مس ما ……کیمیا شود
لب هام تشنه ی می بس حیدری توست
لیلا شدی و ورد زبان دلبری توست
هرجا که میروم سخن از برتری توست
اصلا دلیل خلقت ما نوکری توست
دل آفرید حضرت حق خاک پا شود
از دست تو کریمی و از ما گدا شدن
انت المعافی و و انالمبتلی شدن
از تو قنوت سوی حق از ما صدا شدن
تر کردن لب از تو ما خاک پا شدن
ای کاش خاک پای شما توتیا شود
ما اشک بی پناه و یتیمان چشم تو
امید وار بر در احسان چشم تو
دل بی قرار حضرت باران چشم تو
بستیم ما دخیل به مژگان چشم تو
پلکی بزن که حاجت دلها روا شود
مهمان تو خداست ,مسافر نیاز نیست
وقتی ملک که هست به طایر نیاز نیست
نور خودت که هست به سایر نیاز نیست
زهراست شاعر تو و شاعر نیاز نیست
قبر تو عرش حق و چرا ازطلا شود
مارا غلام حلقه به گوشت خطاب کن
مارا بخر برای گدایی ثواب کن
با منصب گداییم عالی جناب کن
ما بدحساب پیش خدا ,تو حساب کن
بگذار این گدا کرم مبتلا شود
زخمی ست بال پر زدن ما شفا بده
آقا طبیب درد دل ما دوا بده
ما را میان جمع گداهات جا بده
ما خوب اگر شدیم به ما کربلابده
نگذار دست بی کسی ما رها شود
مجتبی فلاح نیا
سلام.واقعا عالی بود.خیلی جالب
خدا به شما و شاعرش خیر کثیر عطا کنه