غلام حسن (ع)

او را خدا ز خاک پیمبر درست کرد

بار دگر علی مکرر درست کرد

عطر تنش زیاس معطر درست کرد

شمس الشموس و نور منور درست کرد

نون و قلم

نو بهاری که زمین تشنه دیدار شماست

زرد را سبز نمودن حیطه کار شماست

عقل درمانده و ادراک نمیفهمدتان

کار عشق است که تمّار سر دار شماست

مشق بابا آب

غمی چو تلخ تر از درد بر تو حادث شد

که اشکهای خدا روی گونه ات حس شد

بریده شد ز اذن تا اذن* گلو پس از این

زمین زخون علی بیمه حوادث شد

دکمه بازگشت به بالا