قدم آهسته میگرفتم تا
خوب روحم عجین شود با تو
بین زوار خوب دیده شوم
فرق پیدا کنم که تنها تو …
به من بی پناه اشاره کنی
حاجتم را سریعتر بدهی
زود امضا کنی که من بروم
تا به کرببلام پر بدهی
اشک هایم دخیل پرچم تو
زیر ابر سکوت میخواندم
با نوای رضای نقاره
روضه ای در قنوت میخواندم
موج زائر که در تلاطم بود
آب صحن,اشک های مردم بود
آنقدر التماس و خواهش که
حاجت کربلای من گم بود
زیر باران صحن جمهوری
مادری بود که شفا میخواست
نوجوانی که خیس بود از اشک
مثل من از تو کربلا میخواست
پیری از روستای شالی ها
از تو تنها پی علیکم بود
مشتی از پارچه به همراهش
التماس و دخیل مردم بود
کودکانی به روی بال ملک
سینه چسبانده اند روی ضریح
پدران هم به گریه میگفتند
یا رضا جان به آبروی ضریح….
دختر کوچکی که گریه کنان
گم شد و پشت هم زمین میخورد
خادمی مهربان رسید از راه
روی دوشش گذاشت او را برد
پدر و مادرش چه خوشحالند
و در آغوش می فشارندش
قول دادند بعد از این دیگر
تک و تنها نمی گذارندش
یک طرف مادری پر از باران
پای یک روضه داشت جان میداد
آن طرف مادری پر از لبخند
داشت گهواره را تکان میداد
در همین حین آسمان غرید
و,زنی که صفوف را وا کرد
سد بغضم شکست وقتی که
روضه ای از لهوف را وا کرد
کاش این صحنه را نمیدیدم
که کسی از درون خودش را خورد
آه دارم درست میبینم
مادری طفل شیرخوارش مرد
سیلی از گریه ها به راه افتاد
کفتران روی موج زائر ها
اشک جبریل جوهر خودکار
بال او برگه های شاعر ها
حس گرمی گرفته کل حرم
بوی شاه غریب می آمد
مثل کرببلا,کنار حرم
به مشام عطر سیب می آمد
همهمه کل صحن را پر کرد
همه حرف از عذاب میگفتند
خیل جمعیت همنوا با اشک
لای لای رباب می گفتند
آه حالا چه خوب میفهمم
شاه,تنها,غریب, یعنی چه
روضه خوانی کربلا از تو
آهِ یابن شبیب یعنی چه
شعله ی اشک سرد باعث شد
توی صحنت دوباره تب بکنم
جرا تش را نداشتم دیگر
از شما کربلا طلب بکنم
مجتبی فلاج نیا