شعر شهادت امام حسن (ع)
لحظۀ جان دادن
جانم فدای لحظۀ جان دادن او
کار خودش را کرد آخر سر, زن او
مانند کوچه باز غافلگیر گشته
بسیار جانسوز است ساکت ماندن او
از بس که خون آورده بالا گوییا که
خون گریه دارد می کند پیراهن او
کرببلا شد حجره اش, آن لحظه ای که
از تشنگی شد تیره چشم روشن او
آقا نمی ترسد , خدا می داند این را
ازشدت زهر است می لرزد تن او
فرزند زهرا مثل زهرا خون جگر شد
این را روایت کرد طرز رفتن او
ای کاش مثل مادرش شب دفن می شد
تا تیر بر جسمش نمی زد دشمن او
با اینکه غمگینیم , امّا شکر دیگر
مخفی نشد مانند زهرا مدفن او
شاعر: محسن مهدوی