مبهوت این آیینه
مبهوت این آیینه اند اختر شناسان
شمس الشموسی سیرتان،گوهرشناسان
پروانه های روزه دار ودائم الذکر
یاهو کشان بی نشان،حیدر شناسان
گل پونه های دست بر پهلو گرفته
دریا دلان،شوریدگان،کوثر شناسان
عارف ترین مردان حق از روز ایجاد
عقبی شناسان و صف محشر شناسان
الیاسها وخضرهای جاده ی عشق
مردان آب وخاک،بحر و بر شناسان
حتی رسولان اولوالعزم الهی
ایل وتبار پاک پیغمبر شناسان
توفیق میخواهند از حق تا بنوشند
یک جرعه از جام علی اصغر شناسان
آشفته ی خونش تمام آسمانها
سرگشته ی کویش تمام سرشناسان
حتی سلیمان در رکابش،در پی او
خیل نگین بازان و انگشتر شناسان
در پیشگاه او دو زانو می نشینند
جویندگان معرفت،محضر شناسان
از اهل دل عمری سراغش را گرفتم
از محضر لاهوتی «جعفر» شناسان
تقلید از این آیت عظمی ضروریست
دادند فتوی این چنین،رهبر شناسان
بر روی دستان پدر گرم خطابه ست
ای واعظان شهر،ای منبر شناسان
از خستگی لبهای اصغر می نویسند
در این کویر داغ ،شعر تر شناسان
آه ای رباب،آه ای رباب ،ای همسر اشک
ای در دو عالم اسوه ی مادر شناسان
خیس است از امّن یجیبت چشم صحرا
خشکیده دریا در غم مضطر شناسان
در کیمیای عشق تو درمانده ماندند
سیمین دلان و زرگران و زر شناسان
فطرس دخیلی سرخ بر گهواره اش بست
این است راه و رسم بال و پر شناسان
بی مشتری مانده ست بعد از کودک تو
بازار اقیانوس پهناور شناسان
خورشید تو هر روز سرگرم طلوع است
از مشرق رؤیایی خاور شناسان
گشتند و جز نام علی نامی ندیدند
در پهنه ی تاریخ نام آور شناسان
حق علی ها غصب شد این را بپرسید
از تک تک «شبهای پیشاور» شناسان
فرزند ابراهیم ما را تشنگی کشت
ای وارثان آب ای هاجر شناسان
الهام میگیرند از زخم گلویش
تحریر زنها،قاریان،حنجر شناسان
با پیکر اکبر کنار هم کشیدند
تصویر او را لاله ی احمر شناسان
باید دم از او زد «من المهد الی اللحد»
این است فیض اول وآخر شناسان
باب الحوائج تر از او پیدا نکردند
در هر دو عالم غنچه ی پرپر شناسان
احمد علوی