شعر مصائب اسارت كوفه
مثل ابــر بهــار می گرید دائـمـــاً زار زار می گرید
مثل ابــر بهــار می گرید
دائـمـــاً زار زار می گرید
رهبر انقلاب گریه کنــان
با دلی داغــدار می گرید
گریه اش کاخ ظلم را لرزاند
بس که با اقتدار می گرید
تــا درخت قیـــام بر بـدهد
می شود جویبار, می گرید
هر امامی رســالتی دارد
به همین اعتبــار می گرید
با سلاح بکـاء و دست دعا
در یمین و یســار می گرید
وارث زخم های عاشــورا
در غم یک تبـــار می گرید
آب افطار او مضــاف شده
بس که این روزه دار می گرید
تا که طفـل رضیــع می بیند
در غــم شیـــرخوار می گرید
صبح تا شــام یاد غصهٔ شام
بی حد و بی شمـار می گرید
شادی اهل شـام را غم کرد
چه قــدر گریــه دار می گرید
یــاد تـاراج روســـری ها و
غــارت گوشـــوار می گرید
یک طرف چشم هرزه و یک سو
بــانـوی بـاوقــــار , می گرید
تا می افتد سری ز نی, او از
خنـدهٔ نیـــزه دار می گرید
مصطفی هاشمی نسب