محتشم اول راه !
لـیلی دم در مـنتظـر آمـدنـم بود
عطر نفسش علت مجنون شدنم بود
تا گم نشوم یأسنشانم شد و داغش*
یک لاله ی افسرده گل پیرهنم بود
من هم چو اویس قرنم خرده مگیرید
لطمه زدنم پاسخ دندان شکنم بود
هرگز نخورد خاک محرم به محرم**
آن پیرهنی که همه ساله به تنم بود
دادم گره ای شال عزا را به در آن
هشت ضلعی زیبا که نشان وطنم بود
من سینه زنم سینه زن سینه شکسته
اوقات خوشم ساعت سینه زدنم بود
دو مّاه پس از ماه عزا دخترکم دید
آثار کبودی همه روی بدنم بود
از دوست بلیط سفر عشق گرفتم
زیرا که به دل مهر و غم بی کفنم بود***
هرجا که غروبی دوسه خط مرثیه خواندم
زهرای بتول مستمع و گریه کنم بود
وقتی که به مرثیه ی انگشت رسیدم
دیدم که میاندار عقیق یمنم بود
من محتشم اول راهم به گمانم
مقبول نگاه کرمش شعر منم بود
لاحول و لا قوه الا….نفسم گرم!
انگار که موسای نبی هم سخنم بود
در گوشه ی پرونده ی من فاطمه بنویس
یک عمر عزادار حسین و حسنم بود
علیرضا خاکساری
خیلی خوب