محملت با وقار می آمد
محملت با وقار می آمد
سبز تر از بهار می آمد
وه! عجب خوش خرام می آمد
با شکوه تمام می آمد
محملت بود و… خیل ِ استقبال
کم محلی نشد زبانم لال
دم قم گرم! سربلند شدیم
ازدعای ِ تو بهره مند شدیم
دم قم گرم ! احترام گذاشت
هرچه گل داشت,روی ِ بام گذاشت
قم نگاهش لبالب ازشرم است
شام ویران که نیست! خونگرم است
پاکی و حُجب,باورِ چشمش
قدم میهمان سرِ چشمش
چادرت ذره ای غبارندید
آفتابی به نی سوار ندید
با مَحارم به قم رسیدی ,شکر
سردروازه ای ندیدی, شکر
دست ِ بیعت به طبل جنگ نخورد
به غرورت کلوخ و سنگ نخورد
قم کجا کوفه ی خراب کجا
تو کجا زینب و رباب کجا
گوشه ی معجرت نمور نبود
خبر داغی از تنور نبود
ساربان محملت عجول نراند
چادرت زیرپای ِ شمر نماند
هرچه شد,شد! رسیده جان برلب
ای امان ازغریبی ِ زینب
عمه ات اشک ِ ارغوان را دید
خنده ی نحس ِ خیزران را دید
ته گودال ِ پربلا را دید
تن ِ پامال ِ چکمه ها را دید
کوفه را بی عصای ِ پیری رفت
خاک عالم سرم, اسیری رفت
وحید قاسمی