مست تولایش شدم
امشب چراغانی دل با نور دلدارم بود
از آسمان مِی می چکد , ساقی رخ یارم بود
تابیده نور دلبرم , ختم شب تارم بود
تنها امیدم تا سحر , این شوق دیدارم بود
امشب چه غوغایی شده , عالم تماشایی شده
شمس و قمر باشد خجل , از حسن روی ماه او
گویا تمام اختران , آید به اردوگاه او
بنشسته جمعی از ملک , بر دیدنش در راه او
کار دو عالم از ازل , گردیده بر دلخواه او
هستی همه مُلکش بود , از او گل آرایی شده
از دامن سوسن گلی , در بین گلشن آمده
صدها شکوفه از صفا , دامن به دامن آمده
در گلشن ابن الرضا , فصل شکفتن آمده
نور دو چشم هادی و دلدار سوسن آمده
مادر ز دیدار گلش , سرمست و شیدایی شده
مست تولایش شدم , دل بسته ام بر روی او
یک دل نه بلکه صد دلم , پروانه شد بر کوی او
با بال جان پر می کشم , همچون کبوتر سوی او
تا بر مشام ما رسد عطر و شمیم و بوی او
از شوق دیدارش دلم , مجنونِ صحرایی شده
بنما نظر بر جان ما , ای زاده ی خیر النسا
احسان کن و تا سامرا ما را رسان ای مهلقا
گویم تو را تا پای جان هستم گدای سامرا
جان بر لب آمد خود بگو با دلبرت مهدی بیا
دلها اسیر یوسف زیبای زهرایی شده
محمد مبشری