شعر گودال قتلگاه
مقتل
بدیدم جان زهرا را که از جور ستم بی جان
فتاده بر زمین اما همانند قمر تابان
میان گودی مقتل صدای حمد او آید
چه زیبا حالتی داردبه زیر خنجر بران
امیدم نا امید شد تا دوباره بینمت ؛ چون من
خودم دیدم که سنگ ها رامثال قطره ی باران
چه آید بر سر زینب نباشی بر سر زینب ؟
مصیبت های پی در پی بیاید بر سرم ؛ جانان
غروب روز عاشورا شروع غصه های من
طلوع رأس تو بر نی جمیع خیمه ها سوزان
ز بعد تو ببینی منشوم بی یاور و تنها
ببینی خواهرت را بر سوار ناقه ها , عریان *
الا شن های تفتیده بپوشانید جسمش را
که آمد مادرش زهرا ولی با دیده ای گریان
به مقتل گاه فرزندش به دنبال نشان از او
ولیکن باورش سخت است که گشته واله و حیران
فرشید یار محمدی
سلام. احسنت بسیار عالی بود. اشعارتون ارزشمندند.
یاحق?