حق ملاک عشق را با عشق تو سنجیده است
شاهکار دست خود در خلقت تو دیده است
ذکر « لا احصی ثنائُک » گوشه ای از وصف تو
پایِ مدحت دست هر صاحب قلم لرزیده است
با نفَسهای تو ای آرامش جان علی
بویِ سیب از عرش تا فرشِ خدا پیچیده است
مانده روی صورت تو جای لبهای نبی
بسکه ای حوریه با گریه تو را بوسیده است
محور آل کسا و علت خلقت تویی
دست بر سینه علی هم دورِ تو گریده است
هاتفی از خلقت جنات پرسید و شنید
فاطمه یک گوشه لب وا کرده و خندیده است
خم به ابرویت نیاور چون قیامت می کند
حق اگر آگاه گردد فاطمه رنجیده است
شانه بردار و به داد ناز دخترها برس
چند وقتی گیسوی زینب به هم تابیده است
از شکاف پهلویت پیداست بد خوردی زمین
در به سوی پهلوی تو بی هوا چرخیده است
خوب شد فضه رسید و پیکرت را جمع کرد
بر در و دیوار خونِ سینه ات پاشیده است
پیش زینب بی حیاها دستِ جمعی می زدند
دخترت حق دارد ای بی بی اگر ترسیده است
هر کجایی با علی تا شد مغیره رو به رو
بر غلاف خود کشیده دستی و خندیده است
قاسم نعمتی
نظر خود را ارسال کنید