شعر اربعین
من زینبم
من نیمه جان زِ داغ تو در این سفر شدم
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم
من آب رفته ام! تو مرا می شناسی ام؟
من زینبم! اگر چه کمی مختصر شدم
آن زینبم که بی تو نکردم شبی سحر
چون شمع, آب, بی تو به شام و سحر شدم
سنگین ترین مصیبتم این بود بعدِ تو
با قاتلانِ سنگ دلت همسفر شدم
از کوچه های شام چه گویم برای تو؟
آماجِ سنگ و طعنه ی هر رهگذر شدم
هر جا که تازیانه به اطفال می زدند
با یادِ مادرم تَنِشان را سِپر شدم
رضا رسول زاده