من غریبم
من غریبم , و یار می خواهم
بی قرارم, قرار می خواهم
در دهانم دروغ و صد نیرنگ
ذکر لیل و نهار می خواهم
خشک خشکم شبیه پائیزم
زرد زردم بهار می خواهم
چون به جائی نمی رسم آقا
رحمت بی شمار می خواهم
یک نگاهی به ما کنی بد نیست
من نگاه از نگار می خواهم
تو کریمی و من گدای تو
پدر و مادرم فدای تو
چه قَدَر فاصله است تا عشقت
می رسم من به عرش با عشقت
جان به الله می دهم با تو
کرده جان را ز تن جدا عشقت
لحظه لحظه گدای ناچیزت
میکند در دلش هوا عشقت
گشته از لطف بی کران تو
ذکر جان و دل گدا عشقت
می شود در غروب یک جمعه
من فدایت شوم فدا عشقت
صبح هر جمعه دل پریشانم
با دلی منفصل پریشانم
کربلا هم شبی روم بد نیست
همره پای تو شوم بد نیست
من به همراه نوکران تو
بروم زیر یک علم بد نیست
بعد روضه , نوا , پس از گریه
بکنی بر دلم کرم بد نیست
در حریم حسین گر باشد
ذکر این لب: “حرم حرم” بد نیست
چون درون حرم خودت گفتی
حال و احوالم نوکرم بد نیست
پس براتم بده عزیز من
تو نجاتم بده عزیز من
جعفر ابوالفتحی