شعر مناجات با خدا

میهمانی خدا

بنده ای که از خدا حرمت شکست
میهمان رب شد و بالا نشست

گرچه بد بود و خریداری نداشت
با بد و خوبش خدا کاری نداشت

او خودش آمد به دنبال همه
برکتش شد شامل حال همه

خانه ها را غرق نور صحن کرد
سفره ی مهمانی اش را پهن کرد

خلق را شرمنده کرد از هر نظر
بنده ی بی آبرو را بیشتر

زحمت این سفره را مادر کشید
هر کسی که تشنه شد کوثر چشید

چه بساطی را فراهم کرده است
چای ما را در نجف دم کرده است

نخل جان را آبیاری می کنیم
با علی شب زنده داری می کنیم

با توام؛ ای چشم بارانی شده!
اولین شب های مهمانی شده

از گناه غفلتم آزرده ام
باز هم از نفس، بازی خورده ام

من که با بال شکسته می پرم
درد خود را پیش سلطان می برم

باز عبد خانه زادش می شوم
سائل باب الجوادش می شوم

روی سنگ صحن، زانو می زنم
به علی موسی الرضا رو می زنم

نوکر او سرفرازی می کند
بسکه او مهمان نوازی می کند

گرچه چشمانم به ایوان طلاست
آرزوی من طواف کربلاست

من فدای آنکه خوانده بارها
در خراسان روضه ی کرببلا

گفت گرچه زهرگین شد این تنم …
یا چنین در کوچه ها جان می کنم …

می روم در حجره بی دلواپسی
دست و پایم را نمی بندد کسی

بیقرارم لحظه های آخرم
چون جوادم می رسد بالا سرم

وای من از داغ عظمای حسین
وای من از قد و بالای حسین

شمر، همرنگ غروبش کرده بود
بین مقتل، میخکوبش کرده بود

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا