شعر ولادت حضرت علی اكبر (ع)

می‌آیی و لیلا شده

می‌آییو لیلا شده مجنون عطر و بوی تو

دستیبه رویت می‌کشد, یک دست بر گیسوی تو

نهبر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو

یکچشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو 

همباده نوش کوثری, هم مست از جام علی

باز,ای محمد! می‌رسی, این بار با نام علی

 

یارب و یارب ساغرت, یا حق و یا حق باده‌ات

ازمستی لب‌های تو میخانه شد سجاده‌ات

یکدم علی گل می‌کند در آن لباس ساده‌ات

یکدم محمد می‌رسد با زلف تاب افتاده‌ات

 

می‌آیداز در مصطفی امشب که مستم با علی!

حالاکه تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!

 

تسبیحزیبایت دل روح الامین را می‌برد

آنقد و بالایت دل اهل زمین را می‌برد

نازقدمهایت دل سلطان دین را می‌برد

موجنگاهت کشتی اهل یقین را می‌برد

 

غرقندقایق‌های ما در بهت اقیانوس تو

بالملک می‌سوزد از «یا نور و یا قدوس» تو

 

وقتیرجز خوان می‌شوی, انگار حیدر می‌رسد

یکلافتای دیگر از نسل علی سر می‌رسد

اینسخه دوم! ـ که با اصلش برابر می‌رسد ـ

پیشتو می‌لرزد زمین, گویی که محشر می‌رسد

 

صفمی‌کشد یک شهر تا شاید تماشایت کند

مهمی‌رسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند

 

شهزاده!دل را می‌بری از شهر با یک گوشه لب

ایمرد! تو یا یوسفی یا احمدی,  یا للعجب!

چشمانتظارت کوچه‌ها, ای ماه زیبای عرب!

صبحیتیمان می‌رسد تا می‌رسی تو نیمه شب

 

دستانتو میراثی از دست کریم مجتبی

اصلاتو گلچینی شدی از گلشن آل عبا

 

تاپرده‌های خیمه را ماه جوان وا می‌کنی

همدشمن و هم دوست را غرق تماشا می‌کنی

باشرم و خواهش یک نظر در چشم بابا می‌کنی

ازاو چه می‌خواهی؟
چ
را این پا و آن پا می‌کنی؟

 

ایکربلایی این تو و این لحظه‌ی دلخواه تو

ایشیر مست هاشمی اینجاست جولانگاه تو

 

می‌خواستتدر خاک و خون اصلا خدای کربلا

اصلاسرشتت از گِلی خونین برای کربلا

تاباز باشی بهترین, در روضه‌های کربلا

امادر این توفان امان از ناخدای کربلا

 

باخواهش چشمان تو تا اذن میدان می‌دهد

بارفتنت آرام جان! دارد پدر جان می‌دهد

       قاسم صرافان

 

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا