شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

در قد و قامت تو

در قد و قامت تو قد یار ریخته

در غالب تو احمد مختار ریخته

به عمه های دست به دامن نگاه کن

دور و برت چقدر گرفتار ریخته

گفتی علی و نیزه دهان تو را گرفت

از بسکه در اذان تو اسرار ریخته

معلوم نیست پیکرت اصلا چگونه است

بهتر نگاه می کنم انگار ریخته

دارد زره ضریح تو را حفظ می کند

بازش اگر کنند بالاجبار ریخته

یکروز جمع کردن تو وقت می برد

امروز بر سرم چقدرکار ریخته

زیر عبا اگر بروم پا نمی شوم

از بس به روی شانه من بار ریخته

گیسوی تو همین که سرت نیمه باز شد

ازدو طرف به شانه ات ای یار ریخته

آنکس که تشنگی مرا پاسخی نداد

حالا نشسته بر جگرم خار ریخته

علی اکبر لطیفیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. صــیــد آماده،ولی بال وپَرش مال من اســـت

    حرمــله گفت گــلوی پســـرش مال من اسـت

    ازدحـــامی اســت به گــــودال ، اعــوذبــالله

    آن یکی نعره زده وگفت،سرش مال من است

    ســـاربان کرد کمین،نیمه شـــب تنهـــا شـــد

    گفت آن چرمیِ دور کمرش مــــال من اســـت

    سرصــدا اوج گرفت بین شـــلوغی،به جـــَدل

    گفت انگشــت هم انگـشترش مال من اســـت

    پیرمردی که جهیزیه دختر میداد

    کردخواهش،که جماعت سپرش مال من است

    مـَردک نیزه فــروش از سـرخوشحالی گــفت

    نیزه هــایی که بُوَد دوروبَرش مال من اســت

    پـــیرمــــردِ عُمَری گــفت : مـــدینـــه بــودم

    خــیمه آتــش زدن باخطـــرش مــال من است

    ((محسن داداشی-آبان91))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا