شعر شهادت حضرت زهرا (س)
ناله فضه خزینی
شک ندارم که لباسی یا که مویی سوخته
برمشامم میرسد از کوچه بویی سوخته
آتشی افکنده اند واز حرارت پشت در
چادری ومعجر وروی نکویی سوخته
دود که بالا بگیرد هر نفس مشکل شود
میرسد صوت حزینی از گلویی سوخته
ناله فضه خزینی فاطمه دارد به لب
پشت در یک غنچه و یک آرزویی سوخته
میدود دنبال حیدر جوی خونش را ببین
بوی خون می آید آنجا بوی جویی سوخته
نقطه وصل امام ومقتدا با یک غلاف
میشود پاره چنان بازو که گویی سوخته
دست مولا بسته وشرمنده از زهرا شده
غربت آقا ببین از آبرویی سوخته
هروضو بادست بشکسته بسی مشکل بود
میچکد از صورتش آب وضویی سوخته
دست از غسلش کشیده گریه اش بالا گرفت
سربه دیواری نهاد،از شست وشویی سوخته…..
سیدمصطفی سیاح موسوی