شعر مدح امام حسين (ع)

نشد که شد

کربلا قحط آب نشد که شد

جگر تو کباب نشد که شد

زیر کوهی ز تیغ و نیزه و تیر

حال و روزت خراب نشد که شد

طبق حکمی که هیچ نمی ارزید

کشتن تو ثواب نشد که شد

تا سرت را ز تن جدا بکنند

شمر آخر مجاب نشد که شد

“علی” و “قحط شیر” و “گهواره”

غم بانو رباب نشد که شد

با شروع اسارتش زینب

بازویش بسته بر طناب نشد که شد

از تو نه از رقیه میپرسم

زجر ملکه ی عذاب نشد که شد

در قبال سوال ” أینَ أبی؟؟ “

تازیانه جواب نشد که شد

چشم چرانی به دختران شما

بین کوفه صواب نشد که شد

خواهرت شهر شام مهمان

بزم ننگ شراب نشد که شد

علیرضا خاکساری

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا