شعر شهادت حضرت زهرا (س)

نمی شود

نمی شود دو سه شب بیشتر بمانی تو
خودت که جان علی صاحب الزمانی تو
هنوز سنی نداری که قد کمانی تو
ببخش خیری ندیدی از این جوانی تو


چقدر زود سراغ تو آمده پیریت
حلال کن که شدم باعث زمین گیریت

اگر دوام بیاری زمانه برگردد
به زندگی علی ات بهانه بر گردد
بمان که خنده دوباره به خانه برگردد
به موی زینب مان باز شانه برگرد


بیا و دست بکش از دعای همسایه
کمی به فکر خودت باش جای همسایه


نگو که خواستی تا جان فدای من باشی
نه… نه… بلند شو تا مادر حسن باشی
چقدر زود فکر زینب و کفن باشی
چرا برای حسین فکر پیروهن باشی


بلند شو که نشستن به تو نمی آید
بلند شو که شکستن به تو نمی آید


اگرچه مثل زنی خانه دار می مانی
اگرچه پای علی آزگار می مانی
ولی بعید شده اینکه یار می مانی
چرا که مثل علی, زار زار می مانی


بمیرم اینکه تن تو به درد سر افتاد
که از حمایت از من به روت …


چه کرده با سر و ابروت دست نامحرم
چه ضربه ها که به پهلوت… دست نامحرم
شنیده ام که به بازوت… دست نامحرم
زمین خوردی و بر روت, دست نامحرم …


اگرچه دوست ندارم, برو … ولی زهرا
قرار بعدی ما قتلگه گاه, عاشورا


‌فرشید یار محمدی‌

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا