نورِ چشمِ مصطفی
میوه ی جانِ رسالت نورِ چشمِ مصطفی
بانوی حوری سرشت و باغِ رضوانِ خدا
حاصلِ یک اربعین زهد و ریاضت فاطمه
سیبِ بستانِ بهشت و نورِ جنّت فاطمه
جلوه ی معراجِ بابا لیلهً الاَسرارِ او
ساکنانِ عرش یکسر محو در انوارِ او
گوشِ جان را نغمه ای از رویش گُل میرسد
عالمِ درمانده با او بر تکامل می رسد
حضرتِ ختمِ رُسل تکریمِ نامش آمد است
جبرئیل از سوی حق سر بر سلامش آمد است
یاسِ خوشبویی که عالم را معطر می کند
چشمِ جادوییِ او اعجازِ اکبر می کند
نامِ او سنگِ بنای هر چه خلقت میشود
نورِ او سرچشمه ی نورِ حقیقت میشود
روشنیِ عالم از نورِ وجودِ فاطمه است
آسمانها حیرت از اشکِ سجودِ فاطمه است
عطرِ مینوی نبوت سیبِ سرخ احمد است
جانِ طاها یا همان امّ ابیها آمد است
“فاطمه آمد که تا آیینِ حق معنا شود”
“از حسینش نهضتی در کربلا بر پا شود”
غرقِ نور و غرقِ عشق و باغِ بینش فاطمه
“اولین سنگِ بنای آفرینش فاطمه”
او که بطنِ سوره ی نور است دُرِّ کوکبی
می شود امّ الائمه می شود امّ اَبی
آیه ی تطهیر اگر در شانِ او نازل شده است
“یعنی اینکه دینِ ما با فاطمه کامل شده است”
کوثرِ جوشانِ احمد سرورِ هر چه زنان
شرحِ تکریمش همان بحرِ عمیق و بیکران
لاله زارِ دامنش عطرِ طراوت می دهد
پنجه ی دستانِ او بوی کرامت می دمد
مادرِ هر چه امامِ نور و رحمت فاطمه
منشاء هر خیر و خوبی و سعادت فاطمه
در مقام و شانِ او این بس علی شد همسرش
تا ابد ساقی بماند روی حوضِ کوثرش!
هستی محرابی