نوری از خدا دمید
نوری از خدا دمید،شب پراز شهاب شد
عرش تار و تیره بود،غرق آفتاب شد
دم به دم خدا به نور از دم خودش دمید
آنقدر که شب پراز جلوه های ناب شد
آینه درآینه کوثر آفریده شد
بعد اسم آینه فاطمه خطاب شد
عشق مثل شبنم از،،روی برگ گل چکید
صورت فرشته ها شسته با گلاب شد
نورگفت ای زمین من بهشت احمدم
نام من به خانهی انبیاء قاب شد
روبه آسمان نمود زهرهی ستاره ها
گفت روشنای تو ازمن اکتساب شد
روبه کوههانمود،هوکشید و هو شنید
از علی سوال کرد باعلی مجاب شد
گفت من جلیله ام،مادر قبیله ام
مادری که مهر او،روشنای آب شد
گفت من قیامتم،صاحب شفاعتم
دوستم نجات یافت دشمنم عذاب شد
مادر نبوتم،دختر رسالتم
هرکسی رسول شد بامن انتخاب شد
درب خانه ام ضریح،بچه های من مسیح
فضه ام طلا شد و قنبرم جناب شد
رشته های چادرم تار و پودی از حیاست
نام من میان عرش مادر حجاب شد
نه دل کویرها نه میان بیستون
باعلی و فاطمه عشق فتح باب شد
وحید عظیم پور