کعبه حیران تو شد به که چه حیران شدنی
تو مراد همه ائی قبله ی هر سینه زنی
حجره در بسته ولی روضه در اینجا باز است
دست و پا میزدی و هلهله میکرد زنی
از عطش گوشه ی حجره به خودت پیچیدی
پس به هم ریختم از غم,چه به هم ریختنی
کسی آن لحظه نبود از غم تو گریه کند
من بمیرم که تو هم کشته ی دور از وطنی
داد بغداد در آمد که شهیدت کردند
هم شباهت به حسین است تو را هم حسنی
ناله کردی به غرور سخنت دست نخورد
زلف خاکی شده و پرشکنت دست نخورد
هلهله روضه ی سختی ست,بله میدانم
حرفم این است به ترکیب تنت دست نخورد
جگرت آب شد از زهر و لبت خورد ترک
خواستی آب ولی بر دهنت دست نخورد
دو سه روزی بدنت ماند روی بام,بله
غارت اما نشدی,پیرهنت دست نخورد
بعد قتلت بدنت مثله نشد,سالم ماند
شکر و لله به عقیق یمنت دست نخورد
محسن صرامی