پشت درت
حالِ دلم آرومه این روزا
با تو چه اوقاتِ خوشی دارم
تا «یا علیُ یا عظیم» میگم
فوراً گره وا میشه از کارم
چشمام به دستات زل زده حیرون
می ریزه استغفار از لب ها
میشینم اینجا با ابوحمزه
پشت درت با گریه این شب ها
حسرت به حالِ خیلیا خوردم
دیدی سرم از شرم پایینه
گفتی: بیا، می بخشمت! گفتم:
بارِ گناهام خیلی سنگینه
دیدم نبستی راه برگشت و
برگشتم و سفره ت صفا داره
بخشیدی و روتو نمیگیری
از هر چی مهمونِ خطاکاره
کاری بکن واسم تو رو قران
از دست این نفْسم گرفتارم
یا مَن یُحبُّ المحسنین؛ یارب-
خیلی به تو…«توبه» بدهکارم
دلواپسم هر شب سرِ افطار
میلرزه قلبم، میشم آشفته
هی قورت میدم بغضم و تا که
چشمم به ظرف ِ آب می افته
با پای دل تا کربلا میرم
داغش دوباره تو دلم افتاد
آب فرات و موج، پشتِ موج
اربابم امّا تشنه جون میداد
زل زد به خیمه از تهِ گودال
با نیزه کَندن از تنش پیرهن
تن غرقِ خون بود و سرش رو هم
پیش چشایِ مادرش بردن!
مرضیه عاطفی