شعر شهادت امام كاظم (ع)
پـر می زند
پـر می زند دوبـاره قلم درهوای تـو
چون آسمان گرفته دلش در عزای تو
دیگـر صدای ناله ی شبهـات رفتـه و
حتـیسحـر بهانـه بگیـرد بـرای تو
از حال می روی چه قَدَر بینسجده ها
مشتـاق این عبـادت شیرین خدای تو
بـا سیلی و شکنجه کـه افطـارمیکنی
حالا شبیـه فاطمه شد روضه هـای تو
با ناسزا بـه مادرتـان گریـهمیکنـی
چـون از تبـار فاطمهای ماجـرای تـو…
موسای مـا تویـی و فقط با اشـارهای
نیلـیروان ز چشم تـرم با عصـای تو
بـدکـاره هم شوم تو مرا خوبمیکنی
آدمکنـــد مــرا نفس ربنــای تـو
باب الحوائـج همــه ی مستمنـدهـا
شـد مستجاب حاجت مـا از دعـای تو
آیـا شـود گـدای حریـم شمـا شوم؟
هستـم دخیـل دامـن ابـن الرضای تو
احمد ایرانی نسب
سلام بر دوست گرامی
مطالب خوبی داری
خوشحال میشم به من هم سر بزنی
با یه مطلب خواندنی و جذاب به روزم
http://qoran9.blogfa.com/
سلام بروزم
با سلام.با غزلی آزاد در خدمت نظرات سازنده ی شما برای یادگیر ی نکات جدید هستیم
یا علی
سلام با سه شعر جدید به روزم یا علی