شعر گودال قتلگاه
چه میخواهی از او …
مرد میخواهد به پای روضه بنشیند , که شد
صحبت از جسمی تکیده , لحظه های آخرش
نیزه و شمشیر وتیر و سنگ باشد جای خود
چکمه ای بر سینه و رگهای خشک حنجرش
پای خود را روی زخم سینه اش جا کرده ای؟
باشد اما این تکانهای شدیدت بهر چیست؟
او که دیگر جان ندارد, پس چه میخواهی از او
قاب گشته ماجرا در چشم خیس خواهرش
ضربه هایی بر گلویش زد ولی پاره نشد
آخر اینجا وعدگاه بوسه های مادر است
با لگد جسم غریبش را که بر گرداند…وای
حتما این ها رسم بوده بهر ذبح پیکرش
از قفا سر را بریدن در کدامین مذهب است
ای که با بغض علی شمشیر خود را ساختی
لا اقل دور و برت را کن نگاه ای نانجیب
پر شده در کل صحرا ناله های مادرش
قاسم افرندش