شعر مناجات با خدا

کردند سفره را جمع

کردند سفره را جمع، پس سفره دار من کو؟
من دیر آمدم رفت، چشم انتظار من کو؟

گیرم مرا ببخشد، شرمندگی من چه؟
با آن همه معاصی بر شانه بار من کو؟

من قهر کردم اوّل، زود آمد آشتی کرد
آن‎که مرا بغل کرد آن یار، یار من کو؟

یک عمر عاشقم بود من کور کور بودم
آن‎که گره نینداخت جایی به کار من کو؟

حالا که سر به راهم، حالا که سر به زیرم
کو شاخ و شانه‎هایم؟ داد و هوار من کو؟

گفتند بسته شد در لطفا”غریبه بیرون!
ای آشنا بفرما پای فرار من کو؟

گرچه گناه‎کارم، امّا گناه دارم
جز او کسی ندارم، دار و ندار من کو؟

آتش گرفته جانم، چون تشنه‎ء حسینم
آن‎کس که سی شب افطار آمد کنار من کو؟

چشم انتظار حیدر، در وادی السّلامم
من حاضرم بمیرم، لحظه‎شمار من کو؟

دور و بر کریمان بودن خودش بهشت است
از فاطمه بپرسید سهم انار من کو؟

ما بین کوچه پیچید چادر میان پایش
رویش نشد بپرسد پس گوشوار من کو؟

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا