شعر شهادت حضرت زهرا (س)
کمترنفس بکش
زهرا! گمان کنم که زمان سفر شده
خواب و خوراک تو چه قدر مختصر شده
داری برای مرگ خودت می کنی دعا
امّا غروب عمر علی جلوه گر شده
در زیر بار غم, بدنت آب رفته است
حالت شبیه حال دل محتضر شده
در خانه هم برای علی رو گرفته ای!
این صورت کبود تو هم دردسر شده
حرفی بزن وگرنه که دق می کند حسن
حرفی بزن ببین حسنم, جان به سر شده
خیلی دلت برای حسین شور می زند
« جانم حسین » های تو غرق شرر شده
در پشت در چه بر سرت آمد که این دو ماه
دارو دگر به زخم تنت بی اثر شده؟!
فهمیده ام که دست به پهلو گرفته ای
هر چه که پیش آمده از « میخ در » شده
کمتر نفس بکش به خدا می کشی مرا
خونابه های پهلوی تو بیشتر شده
محمدفردوسی
وقتی بین نفس و هوس جنگ می شود
قلبم ب چشم هم زدنی تنگ می شود
اقا ببخش سرم گرم زندگیست
کمتر دلم برایت تنگ میشود