شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

کنج ایوان طلا

من غلامی از هزاران امیر باوفا

آرزومند دورکعت کنج ایوان طلا

نذر کردم بار بعدی با وضو وارد شوم

به حیاط صحنش از باب علی موسی الرضا

آنقدر از کشت خلقت آبرو برداشت کرد

که پیمبر داد اسمش را قسم قبل از دعا

درب قلعه کنده شد تنها به یک دست علی

تا خدا ثابت کند یک دست هم دارد صدا

غرشی زد ذره ای از قدرتش مکشوف شد

خیبر از آوازه ی مولای ما معروف شد

نه فقط ما بلکه مستی هم شده سرمست او

دست روی دست هست اما نه روی دست او

این چه عشقی بود که سد کرد راه مابقی

شد دل مجنون تبارم کوچه ی بن بست او

آن زمانی می توانی دعوی عزت کنی

که فقط خود را ببینی زیر دست و پست او

حاصل جمع احد با بدرو صفین و حنین

تازه یک قطره است از دریای ناز شصت او

چه اباذرها که در دام بلا افتاده اند

چه امینی ها که جان در راه مدحش داده اند

نیتی جز خیر و خوبی کمک کردن نداشت

بهترین تعریف را از مرد و نامردی نگاشت

جنگ با پایین تر از یل در مرام او نبود

داغ خونش را به قلب تیغ مرحب ها گذاشت

خطبه ها و جمله های حکمت و نامه کنار

هر سکوتش قدر صد نهج البلاغه نکته داشت

دید در محصول عمرش یک قمر کم مانده است

پس کنار بچه های فاطمه عباس کاشت

چرخ گردون چرخ زد دنیا به آنجایی رسید

یاس باغ قصه ی ما شد علمداری رشید

 علی کبر حائری

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا