گدای سجادم
مستم از جام، مستم از باده
سر خوشی کار، دست من داده
نام من عبد ، عبد ثارالله
کنیه ام عاشق جنون زاده
زده ام سوز سینه ام را بر
نفس زائران دلداده
میروم تا به نا کجاهایِ
پیچ و خم دارِ ساکت جاده
رو به قبله نشسته ام بزنم
پرسه ای حول مهر سجاده
سر مستی ، سر جنون دارم
گر زنندم هزار قلاده
حوری ام یا نوادهء آدم
آشنایم گدای سجادم
بنگر سینهء خراب مرا
لب به لب جامی از شراب مرا
راهیان غیور میخانه
در لبت دیده اند عذاب مرا
لبتان را به خنده خواهم دید
یا که چشمت دهد جواب مرا
آخرین توبه ترک غیر تو بود
بنویس اولین ثواب مرا
هوس روی تو به هم زده است
مستی پلک چشم خواب مرا
کاسه کاسه ملائکه بردند
عطش لحظه های ناب مرا
لب خود را به می گره دادم
آشنایم گدای سجادم
بالی از جنس آسمان دارم
ابرم و بر بهشت می بارم
تا هو لهوست وردِ لبهایم
دستِ حق میشود نگهدارم
تا که او هست بی خیال همه
تا دوا هست من که بیمارم
نان اگر که به نرخ روز کسی
غیر او هست میشود عارم
چشم زیباو مست و مخمورش
ناز اگر می کند خریدارم
ز سر کوی او دل من را
نرهانید چون گرفتارم
خود او خواست بعدا” افتادم
آشنایم گدای سجادم
حضرت سجده های طولانی
السلام ای نبوغ عرفانی
السلام ای عبودیت در وحی
سر مکنون، بلوغ قرآنی
خطبه های رسای تو کرده
در صحیفه، عجیب طوفانی
خط به خطِ دعای دستت هست
باده ای از شراب روحانی
من دخیلت شدم جلوس کنید
در شبستان چشم بارانی
میرسم عاقبت به کوی تو در
کوچه پس کوچه های حیرانی
داده اند این مدیحه را یادم
آشنایم گدای سجادم
ای ضریحِ لبت ضریحِ حسین
خنده ات خندهء ملیح حسین
ذوالفقار دعای تو بران
منطقت منطق صریح حسین
اشتباهت گرفته ام با نور
اصلا” عیسایی و مسیح حسین
اذن از تو گرفته بنویسد
قلمم واژهء صحیح حسین
گر شود تنگ قافیه بر من
التماست کنم شبیهِ حسین
جان فدای تو که میان بلا
زنده بودی ولی ذبیح حسین
مادرم گفت: تا مرا زادم
آشنایم گدای سجادم
تشنگی اعتکافِ لبهایت
شعله ها در طوافِ لبهایت
هر چه دشنام و طعنهء دشمن
آمده در مطافِ لبهایت
حکمتش چیست در نیامده است
تیغ ها از غلافِ لبهایت
بوسه میزد غروب عاشورا
آفتاب از شکافِ لبهایت
مثل قالیِ نخ نما شده بود
رشته رشته کلافِ لبهایت
بوسه از حنجر پدر شده بود
آرزوی معافِ لبهایت
شده آهی که مانده بر جگرت
سند انعطاف لبهایت
از غم تو ز پای افتادم
آشنایم گدای سجادم
رضا دین پرور