شعر ولادت امام رضا (ع)

گنبدِ طلای تو

گنبدِ طلای تو

هَرکس دهان به مدحِ شُما باز می کند
عیسی مسیح می شود، اِعجاز می کند
یک بار زائری که به مهمانی اَت رسید
هنگامِ رفتَنَش به جَنان ناز می کند

مرغِ دلم به شوقِ زیارت شبانه روز
تا گنبدِ طلای تو پرواز می کند
عَلّامه، قَدرِ فَهمِ خودش دَر کلاسِ دَرس
شَرحی برای وَصفِ تو آغاز می کند

آئینه ی تَمامِ جَمالِ مُحَمَّدی
تنها تویی که عالِمِ آلِ مُحَمَّدی

هر کس که زیر پای بلندِ شما نشست
شانه به شانه ی همه ی اَنبیا نشست
یک لحظه با نفس زَدَنش در حریمِ تو
یک عمر زائرِ تو کنارِ خدا نشست
با نُسخه ی تو تا به قیامت سَلامت است
هر لاعَلاج، تا که به دارُالشَّفاء نشست
دورَش کنند زآتش دوزَخ، مَلائکه
آنکَس که در جوارِ امامِ رضا نشست

هر مُدَّعیِ عِشق، که عاشق نمی شود
هرکَس به خادمیِ تو لایق نمی شود

از حَبسِ سَردِ فاصله آزاد می شوم
وقتی دَخیلِ پنجره فولاد می شوم
تو دانه ریختی و شُدم جَلدِ بام تو
تنها اسیرِ دامِ تو صیّاد می شوم
از من خراب تر به حرم زائری که نیست
اما به یک نگاهِ تو آباد می شوم
وقتی علیِ عالیِ اَعلایِ من تویی
من نیز در رکابِ تو مقداد می شوم

نزدِ تو می رسیم زِ دارُالوِلایه اَت
جایی نمی رویم بِجُز زیرِ سایه اَت

آقا قسم به لطف و کراماتِ بی حَدَت
آقا قسم به زلفِ سیاهِ مُجَعَدَّت
آقا قسم به خسته دلانی که مانده اند
در آرزوی دیدنِ آن صحن و مرقَدَت
ای کاش می پَرید شبیهِ کبوتران
دلهای ما همیشه به اطرافِ گُنبَدَت
تنها نه ما به شوقِ حَرَم ضَعف می کنیم!
حتّی بهشت هم شده مجنونِ مشهَدَت

بَر سَر درِ حَریمِ دلِ مَن نِوِشته اند
خاکِ مرا زِ خاکِ خُراسان سِرِشته اند

وقتی که نورِ شمسِ جمالت طلوع کرد
پروردگار، خلقتِ ما را شروع کرد
کعبه زِ بارگاهِ شما فیض می برد
از شوقِ تو، دلم سوی کعبه رُکوع کرد
علمِ تو ارثی اَست زِ دریای علم حق
هر عالِمی رسید حضورت، خشوع کرد
کوهِ اُحُد شنید چو هم نامِ حیدری
یک “یاعلی” کِشید و به پایت خضوع کرد

“هو یا رضا” به نامِ تو “هو یا علی مدد”
در خاک می رویم همه با “علی مدد”

ما با ولایتِ تو به خورشید می رسیم
بر اوجِ بی نهایتِ توحید می رسیم
ما با محبّتِ تو که گنجی بُوَد به دل
آنجا که جبرئیل نمی دید می رسیم
ما با عنایتِ تو به اِحیای اَمرتان
بر آن کمالِ ناب که گفتید می رسیم
ما افتخار، با تو فقط کسب می کنیم
آری به هر کجا که بخواهید می رسیم

ما بی رضایتِ تو خدایی نمی شُدیم
بی اذنِ تو که کرب و بلایی نمی شُدیم

تنها به تخت و تاج شما التماسِ ماست
هر شب به آستان تو حمد و سپاسِ ماست
وقتی دلم برای حرم تنگ می شود
یک یا امام رضاست که رمزِ تماسِ ماست
جای محبتّت صدفِ سینه ی من است
این هم زِ لطف مادرِ گوهرشناسِ ماست
گرم است پشتِ کشور ما به حریم تو
محکم به رَافتِ تو نظام و اساسِ ماست

ای آبروی کشورِ ایران، اَبَاالحسن
دستم بگیر… حضرت سلطان، اَبَاالحسن

شکر خدا که جسم شما زیر پا نرفت
شکر خدا سرت به روی نیزه ها نرفت
نامحرمی ندید دگر خواهر تو را
همراه با سر تو به شام بلا نرفت
دست کسی نخورد به گیسوی همسرت
در مرو، بینِ بَزم، که آلِ عبا نرفت
حداقل برای تو پیراهنی که ماند
یا زیر خاک جسمِ تو با بوریا نرفت

گفتی به هر مصیبت و غَم؛ “فَابکِ لِلحُسین”
گفتی به پاست تا که عَلَم؛ “فَابکِ لِلحُسین”

رضا رسول زاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا