یاد ایامی …
چشم وا کردم در این دنیا تو را دیدم حسین
می شود کاری کنی از بهر تمدیدم حسین؟
آمد آخر بر سرم از آن چه ترسیدم حسین(۱)
دلشکسته از حریمت دور گردیدم حسین
“بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا”
روز اول کآمدم آقا گرفتارت شدم
شاهدی که باعث گرمی بازارت شدم
مدتی حس میکنم گویا که سربارت شدم
کهنه و بی رنگ و رو گشتم دل آزارت شدم(۲)
غم نخور فکری به حال و روز زارت می کنند
با ضریح نو حسین جان نو نوارت می کنند
یاد ایامی که من هم رنگ و رویی داشتم
یاد ایامی که با تو آبرویی داشتم
روز و شب از اشک زوارت وضویی داشتم
نیمه شب با زائرینت گفتگویی داشتم
نیمه شب ها با زبان بی زبانی , با وفا
روضه میخواندم برای زائرین کربلا
روضه میخواندم زگودال بلا… یادش بخیر
از هجوم تیرو تیغ ونیزه ها… یادش بخیر
روضه میخواندم که شمر بی حیا… یادش بخیر
گیسویت را میکشید و از قفا… یادش بخیر
روضه میخواندم به روی نی سرت را برده اند
پیرهن , عمامه و انگشترت را برده اند
روضه میخواندم من از درد و بلای زینبت
روضه میخواندم ز اوج گریه های زینبت
روضه میخواندم ز نای نینوای زینبت
روضه میخواندم ز خستگی پای زینبت
روضه های باز و مکشوف تو آبم کرده بود
بی تعارف , مادرت -آقا- جوابم کرده بود؟؟؟
علیرضا خاکساری