یا اباعبدالله…
بَدَم ولـی نمی شوم ناامید
مغفرتت مرا به این جا کشید
جودُ و کرامتِ تو بی نظیر است
تویی کریم و بنده اَت فقیر است
ببین سرِسفره یِ تو نشستم
دل به عـطا وُ کـَرَم تو بستم
آمـده ام بَغـَل بگـیری مـرا
خداخدا خدا خدا اِی خدا
تو بهتر از تصـوّرات مَنی
سرچشمه یِ مُقدّراتِ مَنی
از تَهِ دل توبه کنم قبول است؟!
ضامنِ من گل پسرِ بتـول است
خَم شده آسمان به احترامَم
منم غلام وَ مجتـبیٰ امامَـم
تو را قسم به صبرِ شاه کرم
به آن حریمی که ندارد حرم
به پاره های جگـر مجـتبیٰ
به هِق هق وُ چشم ترِ مجتبیٰ
به خاطـراتی که شده قاتِـلَش
به ناله ای که حَبس شد در دِلش
به ساعتی که مادر اُفتاده بود
آتش به رویِ مـعجر اُفتاده بود
به حقّ رویی که شده نیلی و…
چشمِ کبودُ و ردَّی از سیلی و…
به محسنی که پشتِ در پَرگرفت
به چادری که رویِ کـوثر گرفت
به ناله یِ هر روزه یِ دلبرم
به روضه یِ پُر از غم مادرم
از جرم وُ عصیاَن وُ خَطا در گُذَر
با دلبـرم مـرا زیارت بِـبـَر
مدینه و کرب وُ بلا حسرتم
سینـه زنِ عـشیره یِ غربتم
حسین ایمانی