با خطبه اش تسخیر کرده قلب منبر را
دیوانه ی خود کرده سلمان و ابوذر را
یل های نامی عرب پاسخ نمی گویند
دررمعرکه هل من مبارز های حیدر را
دیگر به جنگیدن نیازی نیست، جایی که
چشمش به هم می زد شکوه چند لشکر را
ان ابالقاسم قسیم النار و الجنه
جز او که دارد اختیار روز محشر را
می خواست مادر تا قیامت حیدری باشم
بر روی چشمم می گذارم حرف مادر را
دنبال مولا راه می افتاد جبرائیل
از گرد نعلین علی می ساخت قنبر را
هر کس که شد شاگرد رزم حیدر کرار
نامش بلرزاند در و دیوار خیبر را
هر روز نه…هر لحظه صدها بار می میرم
وقتی بنا باشد ببینم روی دلبر را
مصداق عینی اشدا علی الکفار
در قلب میدان کیست؟ غیر از حیدر کرار
از فرش تا عرش الهی زیر پایش بود
افلاک سرگرم طواف چشم هایش بود
حتی خدا هم با صدای او سخن می گفت
حتی خدا هم عاشق لحن صدایش بود
در چشم حیدر، فاطمه افلاک را می دید
معراج زهرا چشم های مرتضی یش بود
وقت رکوعش عالم و آدم گدا می شد
وقت قنوتش کعبه محو ربنایش بود
هر روز تا عرش خدا می رفت و برمی گشت
جبریل هم مبهوت این سعی و صفایش بود
خورشید را دیدم شبی در بین زائرها
مشغول بوسه چینی از ایوان طلایش بود
عباس با چشمش جهان را زیر و رو می کرد
جای تعجب نیست، حیدر مقتدایش بود
از اینکه در کعبه تولد یافت ، فهمیدم
قبل از تولد نیز در قلب خدایش بود
ذکر فلک ذکر ملک تسبیح هر دریا
مولای یا مولای یا مولای یا مولا
احسان نرگسی