شعر شهادت حضرت زينب (س)
یا زینب
دردای خواهرت یکی دوتا نیس
سایه ی تو رو سر بچه ها نیس
تو کوفه فهمیدم که از این به بعد
هیچیه زندگی به کام ما نیس
دیدم همه وسایلو بردنو
میکشیدن یه کهنه پیراهنو
به دل گرفتم که تو خوردی زمین
به دل نگیر رو خاک کشوندن منو
جسارت سنانو یادت بره
اوضاع کاروانو یادت بره
جون رقیه بگو که قول میدی
سیلی ساربانو یادت بره
دختر تو که مثل دخترم بود
همدم این چشمای مضطرم بود
توی خرابه روزای آخرش
چقدر شبیه زهرا مادرم بود
شبیه مادرم سفید شد موهاش
خراب شدن تموم آرزوهاش
یکی شبیه دومی با خنده
هی میکوبید با چکمه تو پهلوهاش
خب دیگه از خاطره ها بگذرم
نگم دیگه چی اومده به سرم
نگم برات که تو زنده بودی و
پای سنان رسیده بود تو حرم
مشکلامو دوباره حل میکنم
تموم قولامو عمل میکنم
این دم آخری با گریه دارم
تیکه لباستو بغل میکنم
میلاد افکاری