شعر عيد غدير خم

یا علی مددی

کاخ بهشت خاک بیابانش
جبریل پاسبان درخانش
هم اولیاءگوش به فرمانش
هم انبیاءدست به دامانش
دین خداخلاصه ایمانش

بادوستان همیشه محبت داشت
بادشمنان همیشه مروت داشت
بر دشمن آن‌قدر که سخاوت داشت
شانش بزرگ بود ، و حرمت داشت
حتی یهود بود مسلمانش

باورکنیم نام امیرش را
یا زندگی به روی حصیرش را
باورکنیم هیبت شیرش را
یامهر بایتیم و اسیرش را
اخم نگاه یا لب خندانش؟

گهگاه اگرچه بنده گمراهیم
دنبال دست های یداللهیم
آتش اگردهد همه میخواهیم
جانم به دشت آتش ابراهیم
جانم علی که کرده گلستانش

تمارروی دارعلی میگفت
برنخل خودسوارعلی میگفت
باخنده باهوارعلی میگفت
هرکس که ازبهارعلی میگفت
ختم به خیر بود زمستانش

بی یاعلی رسول شدن تعطیل
موسی عصا نداشت برای نیل
با احمد از غدیر بگو جبریل
راز غدیر چیست که اسماعیل
یک هفته قبل رفت به قربانش

من تشنه هستم آب علی مولاست
من ذره آفتاب علی مولاست
من خاک ابوتراب علی مولاست
در چاهم و طناب علی مولاست
من دست اتصال به دامانش

نورعلی ست داده به ماخورشید
نورعلی کجاوکجاخورشید
هرصبح باسلام علی خورشید
دستی گشود وگفت بیاخورشید
این نوررابگیرو بتابانش

این شبهه ایست درسرم افتاده
با اینکه درطریقه‌ی این جاده
پشت نبی ست بر سر سجاده
اول علی نگین به گدا داده
بعدا خدا نوشته به قرآنش

گفتند کیست ؟ درد و دوا گفتیم
گفتند امام کیست لنا گفتیم
گفتند هو بشر ؟ همه لا گفتیم
ما که ندیده‌ایم خدا گفتیم
ای وای بر ابوذر و سلمانش

مثل مسیح بود دودم شمشیر
دست علی قدم به قدم شمشیر
بسیار یار بود ، و کم شمشیر
هم جانماز بود و هم شمشیر
جبریل بود شاهد جولانش

تاعبدود رسید ، علی سدشد
آن حدس وآن گمان که نمیزدشد
بیچاره ی برادراحمدشد
آنکس که ازحریم علی ردشد
با ذوالفقار کرده پشیمانش

کشته ز ذوالفقار چه میفهمد
پاییز از بهار چه میفهمد
بیچاره جز هوار چه میفهمد
عبد گناهکار چه میفهمد …
با یک علی تمام گناهانش…

با یک علی تمام گناه من
میریزد از میان نگاه من
این هم دوقطره اشک گواه من
شیرم حلال بود که راه من
مولا نشسته است به پایانش

بدر است و کینه‌ی همه با حیدر
هر لحظه هرنفس همه جا حیدر
میآید از زمین و هوا حیدر
یا مظهرالعجایب و یا حیدر
این یک نسیم اوست ، نه طوفانش

شب درنجف همیشه قمر گرم است
حتی طلیعه های سحر گرم است
زائر به ذکر یاهو سرگرم است
خورشید وقت تابش اگر گرم است
تابیده ازمیان گریبانش

پشت در از فقیر ندا دادن
از خاک پای دوست طلادادن
به بی پناه خانه و جا دادن
شان علی که نیست شفادادن
بیمار را بده به غلامانش

آری نماز بی تو عبادت نیست
حی و ممات بی تو سعادت نیست
نیت به جز مسیر تو قربت نیست
آن کس که در رکوعش نیت نیست
باری بریز داخل پالانش

 وحید عظیم‌پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا