یا فاطمه المعصومه (س)
باز هم رو بر این در آوردم
بهر این آستان , سر آوردم
گفتم از پا فتاده ام , گفتند
رو بر این در بیاور آوردم
چه جز آلودگی , به همراهم؟
در حریمی مطهر آوردم
باغ طاعت ز خشکسالی سوخت
شاخ بی برگ و بی بر آوردم
همه جا , تیربار و آتش بود
لاجرم , رو به سنگر آوردم
گر چه تر دامنم ز کرده , ولیک
اشک را دامنی تر آوردم
هر زمان زد هوای قم به سرم
گویی از شوق , پر در آوردم
بر حریمت که باب حاجات ست
داورم داده , باور آوردم
از جوار رضا رسیده , سلام
از برادر به خواهر آوردم
دل نباشد درون سینه که من
با خود اسپند و مجمر آوردم
وز دل خون چکان خود , شب و روز
دیده ای خون فشان تر آوردم
مرهمی نه , به روی زخم دلم
پدرم , داغ دختر آوردم
دست , خالیست لیک با شعرم
حب زهرا و حیدر آوردم
بیت بیت ام به یاد اهل البیت
یک سبد گل معطر آوردم
شعرم از سوز روز عاشوراست
بوی گل های پرپر آوردم
مورم و خوشه چین خرمنشان
توشه ای بهر محشر آوردم
حاج علی انسانی