شعر ولادت اميرالمومنين (ع)

یا مرتضی علی(ع)

چنان ز کعبه آمده برون کسی خدای‌گون
که گوییا ز خانه‌ی خودش نهاده پا برون
هنوز بعد سال‌ها، نمانده جای چند و چون
عزیزکرده مثل او کسی ندیده تا کنون
عزیزکرده‌ی خدا فقط علی‌است تا ابد
به کوری تمام منکران بگو: “علی مدد”

خدا نخوانمش که نیست هیچ باب میل او
اگرچه در زمین و آسمان همه طفیل او
علی نشسته صدر مجلس و جهان به ذیل او
چقدر رشک می‌برم به مالک و کمیل او
که مست می‌شدند باده باده از میِ علی
جهان به سوی هیچ رفت و آن دو در پی علی

نگویمش که بنده بود؛ کفر نعمت است این
به “مستجار” خیره شو! خود قیامت است این
دلیل واضحی برای اهل حیرت است این
به کعبه نسبتش اگر دهم جسارت است این
دهان کعبه باز شد که “من کجا و او کجا؟
شکست‌خورده جام‌ می کجا و آن سبو کجا؟”

چگونه می‌توان به عرش رفت آن‌چنان که او؟
خطابه داشت با خدای خود به آن زبان که او؟
مگر جز او کسی نهاده پا به آسمان؟ که او-
رفیق بوده با خدا! نشان به آن نشان که او-
همیشه جمله‌های تازه داشته است از خدا
نگفت تا کجا اجازه داشته است از خدا

به ناگهانِ تیغ مرتضا میانِ معرکه
به آن چکاچک عظیم و حیرت ملائکه
که می‌روند دشمنان یکی یکی به مهلکه
قسم به بازوان او، کسی ندیده‌است که
جدا شود دمی ز ذوالفقار دست مرتضا
ندا رسید از آسمان که “ناز شست مرتضا”

چون آفتاب می‌کِشد عبای خویش بر زمین
که پرتوی عنایتش رسد به آن رسد به این
به وقت رزم، خشم او چقدر وحشت‌آفرین
میان کوچه‌ها چُنان، میان معرکه چُنین
نگو تناقض است این! ابوالعجایب است او
امیر مشرق است او، امام مغرب است او

صحاح ستِّه مُعترِف به منصبِ الوهی‌اش
محیرالعقولی‌اش، و فاتح‌الفتوحی‌اش
نمی‌رسد خلیفه‌‌ای به اوج باشکوهی‌اش
خوشا نماز صبح در نجف خوشا صَبوحی‌اش
خوشا به آن اذان که اشهدش به نام مرتضاست
کبوتر حریم او چقدر “کاشف‌الغطاست”

خوش است این قبیله را مَوالیِ علی شدن
که اهلی علی و از اهالیِ علی شدن
غلام آن صفات لایزالی علی شدن
فقط به مجتبی رواست تالیِ علی شدن
مباد آن که هر دهان نشُسته را امیر گفت
فقط سزاست بر علی مرتضا امیر گفت

مرا ببر به کوچه‌های “انما ولیّکم‌”
ببر به آن دیار که کسی در آن نگشت گم
بزرگ راهی است راهِ خاکیِ غدیر خم
که از حِجاز و از عِراق می‌رسد به شام و قم
مرا ببر به خلوتی که چاه بود و مرتضا
به کوفه‌ای که اشک بود و آه بود و مرتضا

چقدر خالی است تا همیشه جای فاطمه
چقدر غصه می‌خورد علی برای فاطمه
نمی‌رود ز خاطرش ولی صدای فاطمه
صدا صدای گریه‌های های های فاطمه
دلش چه تنگ می‌شود برای همسری که داشت
برای عطر خانه‌ی ز عرش بهتری که داشت

جهان حلالیت طلب نکرد آخر از علی
ولی شد آخرالزمان چقدر محشر از علی
قیام می‌کند کسی محمدی‌تر از علی
که ارث برده راه و رسم فتح خیبر از علی
کسی که می‌برد به سوی تیغ ذوالفقار دست
از آن سلاله‌ی علی همین هم انتظار هست!

 رضا یزدانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا