ادب کنید, که از ره, أبا ألادب آمد
قمرترینِ قمرها,یل عرب آمد
به بزم باده خوران,شادی و طرب آمد
و آن یلِ علوی,حیدری نسب,آمد
زمینیان به چنین کودکی چه می بالند
علی و فاطمه, مسرور و شاد و خوشحالند
صدای بال ملائک ز دور می آید
صفای حال ملائک ز دور می آید
بگو کمال ملائک ز دور می آید
و رزق سال ملائک ز دور می آید
خدا برای خلائق چه نوبری آورد
برای “جای شبش”,”ماه” را مزیّن کرد
خدا نوشته مرا, تا فدایی اش باشم
و محو گنبد کرببلایی اش باشم
اسیر لعل لب مرتضایی اش باشم
و گرم شغل شریف گدایی اش باشم
عزیز قلب رئوف پیمبر است این طفل
ابوالفضائل اولاد حیدر است این طفل
همین که آمده تا ماه آسمان بشود
هر آنچه حضرت ارباب گفته, آن بشود
برای اهل حرم, میر و پاسبان بشود
و خار چشم یزید و یزیدیان بشود
همین که گشته دو عالم, اسیر چاووشش
همین که طفل سه ساله ست,زینت دوشش…
سزد که عرش خدایی به نام او بشود
سزد که بابِ حَوائجْ,مقام او بشود
و حق اوست که شیعه غلام او بشود
و جبرئیل خدا, مرغ بام او بشود
همیشه محو جمالِ علی و آلش بود
و نوکریِّ حسین آخر کمالش بود
منی که زندگی ام را به پاش میریزم
منی که از غم عشقش همیشه لبریزم
چرا چو فصل خزانم, شبیه پاییزم
چه شد؟ نشد, که شبی پیش پاش برخیزم
خدا کند که شوم عاقبت به خیر آقا
و عاقبت شوم از خادمان کرببلا
میثم خنکدار