برکه ای خشکیده ام دریا به دردم می خورد
جام من خالی شده صهبا به دردم می خورد
سوی هر کس می روم, فورا رهایم می کند
بنده ای زارم فقط مولا به دردم می خورد
فتنه ها می آید و هر کس به سویی می رود
لحظه های امتحان تقوا به دردم می خورد
شرط توبه در رضای حجت الله است, پس…
… رخصت صاحب زمان تنها به دردم می خورد
سائلم… دار و ندارم این دل ویرانه است
ظاهرا بی ارزش است اما به دردم می خورد
گرچه فردا بیشتر محتاج لطف مادرم
مادری اش از همین حالا به دردم میخورد
مطمئنم بیشتر از هر عمل, روز جزا
نوکری خانه ی زهرا به دردم می خورد
مُهر و امضایی که بر روی دلم زد فاطمه
بیشتر از هر زمان فردا به دردم می خورد
عرش حق لرزید وقتی فاطمه با خنده گفت:
طرحِ تابوتی که گفت اسماء به دردم می خورد
محمد جواد شیرازی
سلام و تشکر از مطالب خوبتان. جای شما در پیام رسان ایرانی سروش خالی هست.