شعر ولادت امام حسن (ع)

مولانا‌حسن‌

مولانا‌حسن‌

دلم درگیر ذکری شد سرورآور
شراب‌بی‌غش‌شیرین‌شورآور
همان‌خورشید‌ظلمت‌سوز نورآور

گل‌دشت‌و‌دمن‌عشق‌است

کریم‌ذوالمنن‌عشق‌است
علی‌و‌فاطمه شادند
مولانا‌حسن‌عشق‌است

عسل‌تر از عسل ذکر حسن‌جان است
قبولی‌عمل ذکر حسن‌جان است
دَم جنگ جمل ذکر حسن‌جان است

حسن هوهوی مستانه
حسن ساقی میخانه
حسن شمع‌و‌پیمبرها
به دورش همچو پروانه

علی خورشید‌حق‌است‌و‌قمرپرور
صدف‌زهرا، علی دُر‌و‌گهرپرور
امیر بی‌نظیر شیر‌نرپرور

حسن‌حیدر، حسن‌زهرا
حسن‌پیغمبر طاها
همه از خاک پایین‌تر
حسن‌بالا، حسن والا

شجاعت با حسن اینبار معنا داشت
حسن؛ بازوی مرحب‌کش چو‌مولا داشت
فقط او از خدای خویش پروا داشت

حسن‌مکنت، حسن دولت
حسن‌عزت، حسن‌شوکت
حسن در فتنه‌ها بوده
علی‌هیبت، قَدَر‌قدرت

حسن حق کریمی را ادا کرده‌ست ای‌مردم
برای دشمنش هم سفره وا کرده‌ست ای‌مردم
سه دفعه، نصف‌مالش را عطا کرده‌ست ای‌مردم

بهشت‌است‌او، نعیم‌است‌او
عطوف‌است‌و‌رحیم است‌او
امام سفره‌دار حق
کریم‌است‌او، کریم‌است‌او

حسن سجاده‌اش عرش خدا باشد
ز هرچه جز خداوندش جدا باشد
برای شیعه صبرش مقتدا باشد

حسن‌روح‌است‌و‌پرواز‌است
حسن‌مفتاح‌هر راز‌است
حسن‌صلحش به واللهِ
امام کربلاساز است

چه شد در وعده‌ی زر معرفت گم شد
حسادت با خیانت در تفاهم شد
حسن درگیر بدعهدی مردم شد

نه‌یار‌و‌یاوری‌مانده
نه یک‌غمپروری مانده
نه در خانه برای او
وفای همسری مانده

که می‌داند چه اندازه حسن خون‌جگر خورده
دلش را ضربه‌ی دستی درون‌کوچه‌ آزرده
همان دستی که هوش از مادر مظلومه‌اش برده

خودم دیدم‌که در لرزید
لگد خورد و پدر لرزید
صدا زد فضه را مادر
دل‌من بیشتر لرزید

امیر عظمیی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا