بیقراریم چون پریشانیم
چون پریشان درد هجرانیم
باز هم جمعه آمد و بی تو
ندبه های فراق میخوانیم
شاید اینجایی و نمی بینیم
یا که هستی؛ کجا؟! نمیدانیم
بیقراری جمعه های تو را
چند قرن است ابر بارانیم…
…صبح، امیدوار آمدنت
عصر، از خیل نا امیدانیم
گرچه این اشک ها برای تو نیست
ما پریشان لقمه ی نانیم
کاش روزی به خویش می دیدیم
چون تو صبح و مساء گریانیم
صبح گریان راس بی پیکر
عصر گریان جسم عریانیم
صبح گریان طفل بی شیریم
عصر گریان شاه عطشانیم
محمدعلی بیابانی