آخرین باب الحوائج
در حریمت یافتم شورِ صداقت بیشتر
آمدم اندوختم حُبّ ِ ولایت بیشتر
مایه ای اصلاً نبود ای نهمین سالارِ عشق
من گرفتم زیرِ پاهای تو قیمت بیشتر
هرچه افتاده شدم افتاده تر بر خاکِ تو
پیش این مردم گرفتم باز عزّت بیشتر
آخرین باب الحوائج..دست من باشد دراز
یک عطایی کن بگیرم حسّ ِ رحمت بیشتر
عشقِ بر سائل خصیصه شد برایت یا جواد
شاهدم در خانه بر لطف و عطایت بیشتر
هر کسی که دل دهد بر تو..دلت را می دهی
این چنین شد بین تو با من رفاقت بیشتر
هر کجا ماندم مدد کن جانِ بابایت رضا..
از تو می خواهم به هر بُرهه..حمایت بیشتر
هر کسی جای دگر رفت و ز بابت دور شد
در جهان باید بپردازد غرامت بیشتر
نامه ی اعمالِ من پُر از تباهی شد ببین
در جزا از من بفرمایی شفاعت بیشتر
داشتم لکنت زبان و محضرت تا آمدم
باز شد قفلِ بیان و شد بلاغت بیشتر
بی تو می بازم تمامِ زندگانی را یقین
دوست دارم یابن زهرا من ضیافت بیشتر
محسن راحت حق