اگر به آخر لشگر مسیر شاه اُفتد
به ساحت نِگهش عبد روسیاه افتد
کشیده گردن خود در صُفوف مشتاقان
مگر که چشم عَلیلم به پادشاه افتد
توان زُل زدن دیده نیست بر خورشید
ز شوکت و جبروتش ز سر کلاه افتد
تلاش بی ثمر است بی ولای او طاعت
اگر چه بنده به سجده هزار ماه افتد
برای بردن نامش طهارتم کامل
وضو به مُشک و گلاب،از دَهن گناه افتد
گرفته در بغلش حیدر و به پاداشش
به افتخار علی کعبه قبله گاه افتد
تمام عالم امکان ز نور او روشن
ز قطره های وضویش نُجوم و ماه افتد
چو برگ ریز خزان وچو موش در سوراخ
اگر که تیغ دو دم جان هر سپاه افتد
هزار بار بمیرم،فَمَن یَمُت یَرنی
هزار بار نگاهم بر آن نگاه افتد
به روز واقعه با نامهء سیَه بر ما
به آبروی علی بخشش اله افتد
خدا کند که قبولش شود مدیحهء من
ذبیح لاغر من زیر پای شاه افتد
سید مصطفی سیاح موسوی