مست انگور
مست انگور و شراب و خُم و پیمانه شدم
تا رسیدم به درش، خادم میخانه شدم
نفس ساقی کوثر به لبم خورده شبی
دست من نیست اگر اینهمه مستانه شدم
وسط میکده ام یا وسط صحن نجف
آنقدر ریخته در باده که دیوانه شدم
به ضریحش سحری بوسه زدم تب کردم
بسکه شرمنده ی آن لطف کریمانه شدم
گرد و خاکی که شدم، جمعیت از دورم رفت
بغلم کرد علی، با همه بیگانه شدم
از خیال حرمش خواب ندارم شب و روز
بیخیال خودم و خانه و کاشانه شدم
کعبه رفتم ولی از راه بیابان نجف
خانه آباد شدم، مُحرم ویرانه شدم
در قنوتم بعلی بعلی ریخت خدا
بعد مهمان دو تا سجده ی جانانه شدم
رب اعلا به علی گفتم و تکفیرم کرد
رفتم از در ولی از پنجره در خانه شدم
راه علی، شاه علی، مفترض الطاعه علی
بنده او صد و ده بار، جداگانه شدم
نان و ریحان نگرفتم ز کسی غیر علی
از ازل ریزه خور سفره ی ریحانه شدم
فاطمه دُرّ نجف دست گداها می کرد
تا گرفتم همه دیدند که دردانه شدم
خیره باید بنشینید در ایوان طلا
پس ببخشید اگر اینهمه پُرچانه شدم
روزی ام دست حسن، آبرویم دست حسین
نوکر هر دو از آن امر ملوکانه شدم
حرمی قبّه نور و حرمی بی شمع است
سوخت خاکسترم از غصه و پروانه شدم
رضا دین پرور