شعر ولادت امام زمان (عج)

خورشید عالم

آمدند از بهشت بدرقه اش
مادر آفتاب می آمد
مادر آفتاب مابینِ
هاله ای از حجاب می آمد

مادر آب بود و آینه بود
مادر آسمان و اخترها
مادری که به پاش خم میشد
قامت التماس هاجرها

مادری که میان رویایش
آخرین نوعروس زهرا شد
چه عروسی که حوریان گفتند
سحری دست بوس زهرا شد

چه عروسی که چینِ دامانش
از پر جبرئیل، زیباتر
چه عروسی وقار چشمانش
از تماشای نیل، زیباتر

آمدند از بهشت بدرقه اش
دسته دسته فرشته های خدا
دیده میشد کنار هر قدمش
درسماوات، جای پای خدا

مینوشتند روی تاج گُلش
مادرماه، مادر خورشید
میشد از چشمهای او فهمید
سایه اش هست بر سر خورشید

از دعای بلند او دیدند
سامرا را به روی رحلِ بهشت
نذر کردند دایه های جنان
که شود وقت وضع حملِ بهشت

نمِ باران زد و دعا که گرفت
نور هم مست بود و بی حس بود
همچو قرآن که زینت عرش است
کودکی روی دست نرگس بود

کودکی که به دستِ موجِ لبش
صد هزاران عصای موسی بود
پسری که ذبیح او یحیی
نفس او مسیحِ عیسی بود

او که دارد میان مُشت خودش
محکمات قضاوت داوود
آنکسی که همیشه خواهد بود
مُهر نامش کتیبهء لب هود

آمد آن یوسفی که می گفتند
چشم یعقوب را کِشد در بند
آنکه میگفت حضرت ایوب
از نگاهش نمیشود دل کند

آمد آنکه به مدح او گفتند
آیه ها ما خلقت الانسان را
آمد آنکه ز خاک پاهایش
آفریده خدا سلیمان را

آمد آنکه عبادتش کردند
هرچه عبد و عبید و معبود است
آنکه از دوری اش عذاب شدند
هرچه فرعون، هرچه نمرود است

آمد آنکس که شعلهء عشقش
آتشی زد به قلب ابراهیم
آنکه دادند وعدهء او را
سیزده نورِ واجب التعظیم

همره خضر، همدم یونس
همدل نوح، وارث آدم
آمد آنکس که سجده اش کردند
انبیا قبل حضرت خاتم

طاق نصرت برای استقبال
تا زمین با ستاره ها بستند
هم گُل اشک، هم گُل صلوات
روی طاق مناره ها بستند

دید در بزم آسمانی ها
شاهدی از زمین شواهد را
چشمها که پر از مکاشفه شد
مست دیدند چشم مسجد را

ملکی آمد و پیاله گرفت
شربتی خورد و گفت عجب شهدی است
ناگهان وحی آمد از بالا
ساقی امشب فقط خود مهدی است

مصلح کل که ریشهء ظلم از
سرِ انگشت او بهم خورده
او که دائم ستون عرش خدا
به توانمندی اش قسم خورده

چهرهء لن ترانی اش دارد
جذبه و هیبت رسول الله
اوکه بر قامتش برازنده است
زره حضرت رسول الله

آسمان نگاه او روشن
کهکشان پُر از مدار علی است
در قلاف دو ابرویش دارد
ذوالفقاری که یادگار علی است

جای پاهای او نه که گلزار
بلکه قطع یقین حرم زار است
او که در لشکرش برای ظهور
سیصد وسیزده علمدار است

تکیه بر کعبه می زند روزی
تا کند از حسین خونخواهی
از پسِ ابر می شود پیدا
آفتابِ بقیه اللهی

روز موعود در جوار حسین
کعبه مست است، مست دیدن ما
چقدر باصفاست با مهدی
دور شش گوشه روضه خواندن ما

جان ما کربلاست پس قطعاً
جای پای خدا شود هر روز
بهر رجعت خوشا به حال کسی
که دلش کربلا شود هر روز

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا