پای غمت
ای که از کودکیام پای غمت پیر شدم
بر در خانهی تو بسته به زنجیر شدم
من که با چای تو یک عمر نمکگیر شدم
جز تو از عالم و آدم بهخدا سیر شدم
به امیدی که جوابم بدهی آمدهام
جرعهای از می نابم بدهی آمدهام
من غلام توأم، اربابی و آقایی کن
مردهام، با نفست کار مسیحایی کن
دیدهام را ز غمت دیدهی دریایی کن
بیتالاحزان مرا حضرت زهرایی کن
نیستم لایق توصیف و ثنای تو حسین
عمر من طی شده در تحت لوای تو حسین
بیتولای تو من راه به جنت نبرم
بیتو در هر دوجهان در طلبت دربهدرم
کاش میشد که غمت را به دوعالم بخرم
بیتولای تو استاد شوم، بیهنرم
هستیام هستی و تاج سر من هستی تو
چشمهی عشقی و بالوپر من هستی تو
ای فدای تو وجود پدر و مادر من
سایهی لطف تو تا روز ابد بر سر من
بودهای در همهجا، یار من و یاور من
دوری از کربوبلایت نشود باور من
دل من از غم تو غرق محن میباشد
نوکری تو فقط حاجت من میباشد
از ره دور طواف حرمت را عشق است
هروله کردن پای علمت را عشق است
تا ابد لطف و صفا و کرمت را عشق است
گریهی روز و شبم پای غمت را عشق است
یک نظر کن که دلم از غم تو هست شود
یا که دلبستهی آن ساقی بیدست شود
روح اله گائینی