هستی مثل ساقی کوثر نداشته ست
اعجاز خلقت است و برابر نداشته ست
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته ست
هستی مثل ساقی کوثر نداشته ست
اعجاز خلقت است و برابر نداشته ست
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته ست
نگـاهی برنجف انداختم من
حَرَم رادیدم و دل باختم من
نمی خوانم خدا او را ولی از
خدایش هـم جدا نشناخـتم مـن
گر حب علی رابه دلت راه نباشد
ای منکر مولا ز علی عیب نباشد
تقصیر برآن نطفه ناپاک گذارید
چون مهر علی بردل ناپاک نباشد
محمد دستان
هو هو نکنم جنون مـرا مـی گـیـرد
مـیخانه غم دوباره پــا مــی گـیــرد
هوهو نـکنم ز عـاشقی مــی مـیرم
از مـردم ایــن زمــانـه مـن دلگیرم
علی شاه علی ماه, علی نصر من الله
علی ورد لب هر دل آگاه
علی اصل وجودم, علی بود و نبودم, علی روی سجودم
علی ذکر لب رب ودودم
حیدر که به ملک کل هستی شاه است
از حال تمامی بشر آگاه است
قرآن به طواف اوست دائم مشغول
چون نقطه زیر باء بسم الله است
مسعود یوسف پور
دستی به روی سینه تو هم احترام کن
همراه من به ساقی مستان سلام کن
ساقی سلام جرعه آبی به ما بده
ساقی سلام جام شرابی به ما بده
تا سر زند خورشید او از صبح بامش
یک آسمان مست از تماشای مدامش
تا گردباد شوق او در دشت پیچید
صدها رمه آهو نشسته بین دامش
باز مرغ غزلم میل پریدن دارد
تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد
نمک سفره ام از حضرت زهراست ولی
باده از دست یدالله چشیدن دارد
هردل که بدون مهر حیدر باشد
دل نیست سرای کینه و شر باشد
اسلام به دین مرتضی کامل شد
هرکس که نگشت شیعه کافر باشد
هر کس که به سودای علی سر دارد
آخر به چه کس نیاز دیگر دارد
جای عجبی نیست به استقبالش
دیوار دل کعبه ترک بر دارد
خبری آمداز خدای جلیل
هان همه گوش ای اهالیه ایل
خبری که از آن خبر دادند
در صحف در زبور در انجیل