شعر مدح امام حسين (ع)

غلام حلقه به گوش

اگرچه بر سر کویت غلام حلقه به گوشم
اگرچه وقف تو باشد تمام جوش و خروشم
هزار جهد بکردم که سر خویش بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

این محال است

این محال است گدا از درتان رد بشود

یا خجالت بکشد یا که مردد بشود

این محال است فراموش کنی نوکر را

یا که راه کرمت گاه به ما سد بشود

مرا حرم ببرید

نشسته ام بنویسم که غصه ها دارم

دوباره شوق سفر سوی کربلا دارم

 هوای دیدن ارباب هم هوای حرم

هوای روضه ی جانسوز کربلا دارم

فرمانده کل کائنات

فرمانده کل کائنات است حسین

معنای نماز و صلوات است حسین

ای آنکه برات کربلا می خواهی

در دست کرامتش برات است حسین

بوی ضریح کرببلا

کارم اگر گره بخورد نام یار هست

همواره بعد فصل زمستان بهار هست

آقا ندارم و تو کریمی… نگاه کن…

همواره پیش اهل کرم یک ندار هست

یا ائمه المظلوم فی تربت البقیع

رنگ دل ما ز درد و داغ , پریده

خاک بقیع است مرا سرمه ی دیده

حضرت مهدی برای دلخوشی ما

بهر شما پنج تا ضریح خریده

اباعبدالله

این کام را به جامبلورین نیاز نیست

ما را به غیر لعللبت چاره ساز نیست

ما جام را ز نیمنگاهت گرفته ایم

لطفت حقیقی استکه عشقت مجاز نیست

اباعبدالله

چقدر نام تو زیباست اباعبدالله

چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله

زائر کرببلا حق شفاعت دارد

قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله

اگر آن ترک شیرازی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا)

به خال هندویشم بخشم غبار راه مولا را

تمام شاعران از خود همه یک چیز بخشیدند

یکی بخشید چون حافظ سمرقند و بخارا را

چگونه سر کنم بدون عشق

چگونه سرکنم بدون عشق صبح و شام را؟!

چه علتی بیاورم ندیدن مدام را؟

شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی

ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را

فدایِ حسیـــــــن

خونِ خوبان همه فدایِ حسیـــــــن

جان به قربانِ بچه های حسیــــــن

خوش به احوالِ هفت پشتِ کسی

که شده نوکر و گدای حسیـــــــــن

کریم کریم ها

ما را غبار مقدم حیدر خطاب کن

ما را فقط سیاهی لشکر حساب کن

ما با حسن به عشق حسین آشنا شدیم

ما از مدینه راهی کرب و بلا شدیم

دکمه بازگشت به بالا