این چه حرفی ست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا حرف ” حسین ” است همان جاست بهشت
رضا رسول زاده
این چه حرفی ست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا حرف ” حسین ” است همان جاست بهشت
رضا رسول زاده
یار هر چه دلرباتر شد بلایش بیشتر
بیگمان در میرود جانها برایش بیشتر
کربلا هر لحظه و هرشب صفا دارد ولی
کربلا با مهدی زهرا صفایش بیشتر
عشقی است در میان دل ما که کیمیاست
این عشق این جنون همه ی آبروی ماست
روزی ماست نوکری خوب خانه ای
آقای ماکریم و جوانمرد و باوفاست
چشمهای تو حکایتی دارند
که زهیر وحبیب می دانند
شاعران حسِ ناب شعرت را
اثر عطرسیب می دانند
چه خوب است آب و هوایی که دارید
همیشه بهشت است جایی که دارید
الهی نبیند به خود روی خلوت
شلوغی این کوچه هایی که دارید
برای آن که بیابیم ما خدایت را
گرفته ایم نشانی ردّ پایت را
برای آن که به سمت خدایشان ببری
گرفته اند ملائک, نخ عبایت را
هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا
و چشم های پر از شوق رو به خدا
هوای این دل مجنون چقدر طوفانی ست
چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا
اجازه می دهی آقا فدایتان بشوم
مریضمان کنی و مبتلایتان بشوم
منم جوانم و در سینه آرزو دارم
اجازه هست که من هم گدایتان بشوم
گر چه از عشق فقط لطمه زدن را بلدیم
گر چه چندی است که بی روح تر از هر جسدیم
گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم
جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم
تا به لطف دوست نائل می شوی
بر در این خانه سائل می شوی
محفلی بهتر از این محفل کجاست
هم طبیب اینجاست هم دارالشفاست
نظر به دلشده ی پرگناهتان بکنید
دوباره صید به تیر نگاهتان بکنید
دلم خوشست شریک غم شما هستم
شرر به جان من از سوز آهتان بکنید
چه می شود که کمی هم برای من باشی
قنوت من بشوی ربنای منباشی
و حوض کوثری از گریه هایمن باشی
و شور محشری از های هایمن باشی